زنده یاد زهرا دانشمایه

ازراست به چپ: زنده یاد زهرا دانشمایه ، زنده یادداریوش مصدق ، احمدفرجی ، استاد حشمت الله اسحاقی و جمعی از دوستان

زنده یاد زهرا دانشمایه

آشنایی

       در دومین مجمع زبان وادبیات فارسی و در  شب شعر و موسیقی که در فضای روحانی و باصفای حافظیه  برپا شده بود ،  شعرش به دلم نشست و دانستم که در  همسایگی ما زندگی می کند ، باب آشنایی و دوستی آغاز شد . – بعدها هم  در مجمع زبان وادبیات فارسی در یزد واراک و همچنین در سفری به یاد ماندنی به عتبات عالیات توفیق این همسفری با من بود - .

 حاصل این دوستی و همدلی و همراهی استاد حشمت الله اسحاقی موجب  راه اندازی اولین انجمن ادبی شهرستان شهریار در اندیشه شد  و هرهفته چهارشنبه ها ؛ مجالی برای شعر خوانی و  گوش دادن به  شعر دوستان شد  وهمین جمع  بعدها باهم عضو شورای شعر وادب اداره فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان شدیم

از ویژگی ها :  

. از ویژگی های منحصر به فرد زنده یاد زهرا دانشمایه ، مشرب عرفانی وی و  عشق و ارادت بی حدش به مولی الموحدین حضرت علی (ع) بود که در جای جای سروده هایش این عشق ودلدادگی هویداست .

آغاز وپایان زندگی

 زنده یاد زهرا دانشمایه در سال 1329متولد و نزدیک به سی سال عمر شریفش ، صرف تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم گردید . تا اینکه اردیبهشت سال 1384 درسفری به اتفاق همسرش زنده یاد  «داریوش مصدق» و دخترشان  «بهار»  درتصادفی تا دیار دوست پرواز کردند . روحشان شاد .... 

سروده ای از وی :
علی«ع»، آن شاهکار آفرینش
علی، الگوی بی همتای بینش
علی، دریای مواجی است از علم
علی، چون دُر نایابی است در حلم
علی را، مایه از عشق خدایی است
علی مولود ملک آشنایی است
علی همگام در معراج احمد
علی آیینه ی دین محمد«ص»
علی را آشنا، دشت غدیر است
که در برج ولایت، بی نظیر است
محمد گر بود شیر فضیلت
علی بابی است بر دنیای حکمت
خدا را در علی، تفسیر باید
علی ر
ا با خدا تصویر باید
سخاوت را علی تفسیر و معناست
مشایخ را، علی شایسته مولاست
علی،مولای بی همتاست «دانش»
که جایش مسند دل هاست«دانش»

دو سوگ سروده به یادزهرا دانشمایه :

1-از استاد حشمت الله اسحاقی

دفتر شعر وادب را، پایه رفت

عشق را ، صادق ترین همسایه ، رفت

گرچه دشوار است باور کردنش

از جهان « زهرای دانشمایه » رفت  

2-احمدفرجی

روسری سپید

گم شد شبی میان آینه ها ، روسری سپید

رقصید در سماع خدا ، روسری سپید

بی ادعاترین مرید طریقت ، مراد عشق

سرمست از سبوی وفا ، روسری سپید

دنیا برای او قفسی سرد وتیره بود

شد چون پرنده ها ی رها ، روسری سپید

بشکن سکوت تلخ مرا ، یا علی بگو

شاعرترین سرود ولا ، روسری سپید

دلتنگ لحظه های غزل خوانی توام

شعری بخوان به خاطر ما ، روسری سپید

سر برده ام به دامن غم تا که نشنوی

آواز گریه های مرا ، روسری سپید

15فروردین سالروزدرگذشت پروین اعتصامی

15فروردین سالروز درگذشت پروین اعتصامی



 
خبرگزاری فارس: قرآن نمک حکمت پروین است/ شاعری جوان با اندرزهای دنیادیدگان

خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: پروین اعتصامی ویژگی‌های منحصر به فردی در شعر و ادب فارسی دارد اما یکی از ویژگی‌های او در ذهن شعر دوستان و آنهایی که سر و کاری با ادب فارسی دارند، این است که تا اسم پروین به زبان می‌آید شعری که او برای سنگ مزارش سروده هم به ذهن متبادر می‌شوند و خیلی‌ها وقتی می‌خواهند شعری از پروین نمونه بیاورند به سراغ این شعر می‌روند که:

اینکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی ز ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است ...

   هر چند شاید از نظر ادبی این شعر در میان اشعار پروین خیلی شاخص نباشد اما به خوبی یکی از بارزترین ویژگی‌های شعر او را نشان می‌دهد؛ اعتصامی تلخ به زندگی نگاه نمی‌کند بلکه دنبال عبرت‌آموزی است و در جای جای شعرش به مخاطب و خواننده شعرش هشدار می‌دهد و می‌خواهد نکته‌ای را بیاموزد و این تفکر تا آنجا پیش می‌رود که خودش را دست مایه عبرت دیگران و آیندگان می‌کند و در قالب شعری برای سنگ مزارش درس زندگی را به آنها می‌آموزد.

   نکته مهم تر در منظومه فکری پروین این است که او حکمت می‌آموزد و پند می‌دهد اما این پند دادن مثل پند دادن دیگر شاعرانی نیست که از مخاطبشان می‌خواهند دم را غنیمت بشمارند و در لحظه خوش باشند. یا سراغ عشق روند و بعدش هرچه باداباد! نمک حکمت پروین برگرفته از قرآن و احادیث است و او با شیرین زبانی و البته ساده گویی در قالب حکایت‌های مختلف به شاگرد زانو زده در محضر شعرش، حکمت و نکته‌های اخلاقی می‌آموزد. او نگاهش به آخرت و سرای باقی است و مرتب می‌خواهد جلوه حقیقی دنیا و زندگی را نشان دهد و به خواننده خودش تذکر دهد که باید از عمر به خوبی استفاده کرد. از سوی دیگر او نه تنها در شعرش توصیه به بهره گیری مناسب از عمر کرده است بلکه دیوان به جا مانده از او هم به خوبی نشان می‌دهد که او عمری کوتاه اما پر ثمر داشته است.

   پروین اعتصامی زاده 25 اسفند 1285 در تبریز است و در 15 فروردین 1320 درگذشته است. او فرزند یوسف اعتصامی (اعتصام‌الملک آشتیانی) و اختر فتوحی ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به "شوری" از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز و آذربایجانی است .پدر و مادری ادیب داشت اما زیر سایه آنها قرار نگرفت و در 35 سال عمر خود قد برافراشت و نام اعتصامی‌ها را در شعر ایران جاوید کرد.

   پروین به تشویق ملک‌الشعرای بهار در سال 1315 دیوان خود را توسط چاپخانه مجلس منتشر کرد. اما کمتر شاعری را می‌توان در شعر و ادب سراغ داشت که در سن 30 سالگی چنین دیوان پر بار و نغز و پرحکمت و ماندگاری داشته باشد و این نشان می‌دهد که او نه تنها توصیه به بهره بردن از عمر کرده است بلکه خودش بیشتر از دیگران در این راه پیش قدم بوده است.

آنچه در ادامه می‌آید نگاهی است بر قصاید پروین و در این قصاید تلاش کرده‌ایم مروری داشته باشیم بر بیت‌هایی که این شاعر نگاهش را درباره عمر و زندگی و نحوه استفاده از فرصت اندک زندگی نشان می‌دهد.

او در قصیده اولش دنیا را دشتی می‌داند که انبوهی از شهیدان در آن خفته‌اند و باید وقت حضور را در این خوابگه غنیمت شمرد ضمن اینکه نباید عمر را به بیهودگی تلف کرد.

این دشت، خوابگاه شهیدانست

فرصت شمار وقت تماشا را

از عمر رفته نیز شماری کن

مشمار جدی و عقرب و جوزا را

او در قصیده 3 دنیا و زندگی در آن را ناپایدار و گذران می‌خواند و هشدار می‌دهد که مبادا خانه بر آب بسازیم و ارزان عمر گران را از دست بدهیم:

برود اندرون، خانه عاقل نسازد

که ویران کند سیل آن خانمان‌را

چه آسان به دامت درافکند گیتی

چه ارزان گرفت از تو عمر گران‌ را

اختر شعر ایران در قصیده 4 دیوانش در قالب گفت‌وگویی از سقراط درباره زندگی و مرگ، اندرز می‌دهد و می‌گوید زندگی دیگری پس از این زندگی است و دنیایی به غایت زیباتر و بزرگ‌تر پس این پرده وجود دارد. بعد جوان‌ترها را خطاب قرار می‌دهد که ایام جوانی را غنیمت بدانند و اینگونه اندرز دادن از شاعری که خود جوان است و چون دنیا دیدگان سخن می‌گوید، هم جالب است و هم عجیب:

یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی

بگفت ای بی‌خبر، مرگ از چه نامی زندگانی را

اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی

که گردون‌ها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را

چراغ روشن جان‌را مکن در حصن تن پنهان

مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را

مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری

به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را

به چشم معرفت در راه بین آنگاه سالک شو

که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را..

او در قصیده 5 به نوعی دیگر مخاطبش را وادار به حرکت می‌کند:

...تنها نه خفتن است و تن آسانی

مقصود ز آفرینش و ایجادت

نفس تو گمره است و همی ترسم

گمره شوی، چو او کند ارشادت...

و باز استفاده از عمر و فرصت کوتاه زندگی در قصیده6 پروین به نوع دیگری جلوه می‌کند:

عمر گذران را تبه مگردان

بعد از تو مه و هفته بیشمار است

پروین در قصیده8 هم همین غنیمت شمردن عمر عزیز را با دو مثال زیبا بیان می‌کند:

وقت گرانمایه و عمر عزیز

طعمهٔ سال و مه و صبح و مساست

از چه همی کاهدمان روز و شب

گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست

قصیده 11 هم باز به مضمون عمر و از دست ندادن عنان زندگی اختصاص دارد و فرصت‌های زندگی را باری بس گران می‌داند که باید هم مراقب آن بود و هم هوشیار که عنان اسب عمر در دست کیست و به کدام سو می‌رویم:

آن کس که چو سیمرغ بی نشانست

از رهزن ایام در امانست

ایمن نشد از دزد جز سبکبار

بر دوش تو این بار بس گرانست

اسبی که تو را میبرد بیک عمر

بنگر که بدست که‌اش عنانست

قصیده 14 دیوان پروین اعتصامی نیز یکی از زیباترین قصاید او است که هم عمر را بسیار گذران تشبیه می‌کند و هم به سراغ وصف انسان وارسته و سبکبال می‌رود و او را مرغی می‌داند که در این خاکدان آشیانه نداشته است چون شیوه دنیا وفای به آدم‌هایش نیست:

ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت

ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت

روشن ضمیر آنکه از ین خوان گونه گون

قسمت همای وار بجز استخوان نداشت

سرمست پر گشود و سبکسار برپرید

مرغی که آشیانه درین خاکدان نداشت

هشیار آنکه انده نیک و بدش نبود

بیدار آنکه دیده به ملک جهان نداشت

کو عارفی کز آفت این چار دیو رست

کو سالکی که زحمت این هفت خوان نداشت

گشتیم بی شمار و ندیدیم عاقبت

یک نیک روز کاو گله از آسمان نداشت

آن کس که بود کام طلب، کام دل نیافت

وان کس که کام یافت، دل کامران نداشت

کس در جهان مقیم بجز یک نفس نبود

کس بهره از زمانه بجز یک زمان نداشت

زین کوچگاه، دولت جاوید هر که خواست

الحق خبر ز زندگی جاودان نداشت

او در قصیده 19 علم دانش را گوهری می‌داند که ارزش دارد عمر گرانمایه را برای به دست آوردنش خرج کرد:

دانش چو گوهریست که عمرش بود بها

باید گران خرید که ارزان نمی‌شود

قصیده 21 پروین هم از زبان «ما» است؛ این «ما» یعنی همه ما انسان‌هایی که روزها و ماه‌ها و سال‌ها دستمان می‌سرد و می‌رود و چیزی بر ما افزوده نمی‌شود:

هفته‌ها کردیم ماه و سالها کردیم پار

نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار

یافتیم ار یک گهر، همسنگ شد با صد خزف

داشتیم ار یک هنر، بودش قرین هفتاد عار

گاه سلخ و غره بشمردیم و گاهی روز و شب

کاش میکردیم عمر رفته را روزی شمار

شمع جان پاک را اندر مغاک افروختیم

خانه روشن گشت، اما خانهٔ دل ماند تار

صد حقیقت را بکشتیم از برای یک هوس

از پی یک سیب بشکستیم صدها شاخسار

دام تزویری که گستردیم بهر صید خلق

کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار

قصیده 24 شروعش با حذر است. حذر به کسانی که شیفته گیتی و دنیا هستند:

ای شده شیفتهٔ گیتی و دورانش

دهر دریاست، بیندیش ز طوفانش

نفس دیویست فریبنده از او بگریز

سر به تدبیر بپیچ از خط فرمانش

و در ادامه همین قصیده عواقب حذر نکردن از نفس سرکش را نشان می‌دهد:

دامن عمر تو ایام همی سوزد

مزن از آتش دل، دست بدامانش

ره مخوفست، بپرهیز ازین خفتن

ابر تیره است، بیندیش ز بارانش

قصیده 26 هم نگاه دیگری به زندگی و فرصت عمر دارد که در آن انسان هوشیار باید متوجه باشد که این چند سال مجال خداوند است برای او تا دست ضعیفان را بگیرد، راه را از بیراه تشخیص دهد، گرهی را بگشاید و در مجموع از فرصت امتحان سرافراز بیرون بیاید:

بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب

بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام

منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است

جوشیده سالها و نپختست این طعام

بگشای گر که زنده‌دلی وقت پویه چشم

بردار گر که کارگری بهر کار گام

در تیرگی چو شب پره تا چند می پری

بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام

ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن

خونابه می‌چکد همی از دست انتقام

و سرانجام در قصیده 27 او به خواننده‌اش می‌گوید که به هر حال فرصت ها رو پایان است و مرگ نزدیک:

حرص و آز مبر فرصت عزیز بسر

به جهل و عجب مکن عمر بی بدیل تمام

زمان رنج شد، ای کرده سالها راحت

دم رحیل شد، ای جسته عمرها آرام

روحش شاد و نامش بلند 

منبع: سایت پارسی زبانان

خزان گذشت -استاد حشمت الله اسحاقی

 

خزان گذشت و دل از اختیار خواهد شد              

 به چنگ باز نگاهت شکار خواهد شد 

سزای دار سری باید و دلی دریا                       

نه هرکه سر بدهد سر بدار خواهد شد

اگرچه باغ تهی از نوای چلچله هاست                   

 غمت مباد که فردا بهار خواهد شد 

هزار ساله یخ نا امیدی و تردید                                 

فراز شانه کوه آبشار خواهد شد

حکایت من و تو مثل لیلی و مجنون                        

در امتداد زمان ماندگار خواهد شد

بیا و سبز کن این جنگل خزان زده را                     

اگر اراده کنی شاهکار خواهد شد  

                 از:استاد حشمت الله اسحاقی

بهاری تازه درراه است

زمستان رخت می بندد ، بهاری تازه در راه است

شکوفه مست می خندد ، بهار ی تازه درراه است

بیابا چشمه ها همراه شو ، تا رود ، تا دریا 

دل بی عشق می گندد ، بهاری تازه درراه است

نسیم از شوق درصحرا ، نماز عشق می خواند

غبارروزگاران را زجان دشت می راند

زمستان نرم نرمک عزم رفتن می کند ، یاران  

خودش هم خوب می داند ، بهاری تازه در راه است 

به بوی دلکش باران ، دل وجان را معطر کن

سکوت باغ  را بشکن ، لبت را باغزل تر کن

بیا در دفتر  دوران ، به نام هرچه زیبایی ست

سرود دیگری  سر کن ، بهاری تازه درراه است  

تو کمترازدرختان  نیستی ، فکر شکفتن  کن

به بارعام  فروردین ، لباسی تازه برتن کن

تو هم همراه با پرواز زیبای پرستوها 

بزن پر ، عزم رفتن کن ، بهار ی تازه درراه است

توکمتر نیستی از چشمه ها ، آهنگ دریا کن

صفا ی باغ و صحرا را ، به چشم دل تماشا کن

سحر در گوش گل ها ، غنچه ها ، همچون  قناری ها

تو هم از عشق  نجوا کن ، بهاری تازه درراه ست

***

تو پایان می دهی دلتنگی شب های هجران را

توروشن می کنی در باورم فانوس ایمان را

تو ای دیرآشنا با فصل هایم ، خوب می فهمی

زمین را ، حرف  باران را ، بهاری تازه درراه است   

                               احمدفرجی- اسفند1391

تصاویری از یازدهمین همایش شعرانجمن ادبی فرهنگ اندیشه

   

 

  

  

عکس ها از : استاد جناب آقای «حسین نریمانی کرمانشاهی » .

 

گزارش برگزاری یازدهمین همایش شعرانجمن ادبی فرهنگ اندیشه

    یازدهمین همایش شعر انجمن ادبی فرهنگ شهر اندیشه، به مناسبت بهار و شروع سال جدید، عصر 23 اسفند با حضور سعید بیابانکی،  مهدی فرجی و هیات موسس انجمن ادبی فرهنگ استادان حشمت الله اسحاقی، امید نقوی، پروانه عزیزی، احمدفرجی و حجت الاسلام والمسلمین سید علی مروج، نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر اندیشه، حسین عرب‌نژاد، رییس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان شهریار و نبی الله قاسم‌زاده، رییس کمیسیون فرهنگی شورای شهر اندیشه ، اصحاب رسانه وجمع کثیری از علاقه مندان به شعر ، در فرهنگسرای امام علی شهر اندیشه برگزار شد.

    جلسه با  حضور  احمدفرجی مدیر انجمن در جایگاه اجرا  با اعلام برنامه های همایش و خیرمقدم به حاضرین آغاز و سپس استاد  حشمت الله اسحاقی، مدرس پیشکسوت شعر شهرستان شهریار، با تفال به دیوان حافظ  مراسم شعرخوانی را آغاز کردند . سعید بیابانکی در این همایش ضمن شعرخوانی دقایقی نیز برای حاضران به سخن گفت. او در بخشی از کلام خود ضمن بیان خاطره‌ای از سفر با تعدادی از شاعران به کشور تاجیکستان گفت: در سفری که چند سال پیش به همراه تعدادی از شاعران به کشور تاجیکستان داشتیم، سفیر ایران در آن کشور به من گفت که اگر شعر نبود زبان فارسی در تاجیکستان از سال‌ها پیش نابود می‌شد. بنابراین باید ایمان بیاوریم که شاعران خادمان بی‌مزد و منت فرهنگ هستند.

   وی افزود: نخستین هدف شوروی سابق از زمان استیلایش بر کشور تاجیکستان نابودی و ریشه کن کردن زبان فارسی بود، به همین سبب آن‌ها در اولین قدم رسم الخط فارسی را به «سیریلیک» تغییر دادند. با این تغییر طبیعتا امروز نباید اثری از زبان فارسی در این کشور می‌دیدیم، اما موهبت شعر مانع این نابودی شد. باوجود نظر بسیاری که شعر را جزو ادبیات مکتوب می‌دانند، شعر متعلق به ادبیات شفاهی است و همین خاصیت شعر در تاجیکستان مانع از نابودی زبان فارسی شده است.

   بیابانکی در ادامه با اشاره به این نکته که در دهه‌های گذشته بسیاری از روشنفکران ایرانی نیز پیشنهادی مبنی بر تغییر رسم الخط فارسی در ایران بیان کردند، گفت: زبان فارسی چون الفبایش، مانند انگلیسی و لاتین منفصل نیست و به صورت متصل است، بسیاری از قابلیت‌ها را ندارد، به همین دلیل بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران برای جهانی شدن، پیشنهاد تغییر رسم الخط و استفاده از یک رسم الخط با الفبای منفصل را مطرح کردند که این اشتباه بزرگی است. این شاعر در ادامه با اشاره به واژه‌سازی‌ در کشور تاجیکستان گفت: زبان فارسی در تاجیکستان به دلیل دور بودن از کشورهای عربی مصون مانده است. فرهنگستان زبان آن کشور نیز بسیار عالی عمل می‌کند و واژه‌سازی آن‌ها در حد شاهکار است. به عنوان مثال در این کشور به آرایشگاه زنانه، «کاشانه حُسن» می‌گویند و این در زبان روزمره آن‌ها معمول است. این واژه بسیار زیباست و انگار که حافظ آن‌را برساخته است.

بیابانکی در ادامه شعرهای از آخرین کتاب منتشر شده خود یعنی «ضد حالات» را برای مخاطبان خواند.

دیگر سخنران این همایش حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی مروج، نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر اندیشه، گفت: شعر، هنر است و هنر زیبایی است و خداوند زیبایی را دوست دارد. انسان نیز فطرتا زیبا نوشتن و زیبا گفتن را دوست دارد.

وی افزود: بسیاری بر این عقیده هستند که علمای اسلام نسبت به شعر موضع منفی دارند، در صورتی که به هیچ عنوان چنین چیزی صحت ندارد. اعراب در دوره جاهلیت، اشعار بسیاری می‌سرودند که در عین زیبایی مطلق، هدف نداشت. با ورود اسلام این شعرها هدفمند شد، چرا که اسلام با بیهودگی و بی‌هدفی مخالف استامام جمعه شهر اندیشه در ادامه با اشاره به «حسان ابن ثابت» شاعر زمان پیغمبر اسلام، گفت: اسلام پس از ظهور به شاعران گفت که باید اشعارشان در خدمت اسلام و تقویت توحید و ایمان مردم باشد. حسان ابن ثابت، شاعر معروف و مشور عصر جاهلیت، به پیغمبر اسلام (ص) ایمان آورد و شاعر اسلام شد و حتی درباره واقعه غدیرخم نیز اشعاری سرود حجت الاسلام والمسلمین مروج در ادامه با اشاره به شعرای زمان اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام گفت: در زمان هر کدام از امامان شیعه نیز شاعرانی حضور داشتند. «فرزدق» شاعر زمان حضرت سیدالساجدین امام زین العابدین (ع) بود و «دعبل خزاعی» شاعر زمان امام هشتم حضرت موسی الرضا (ع). جالب است که خود ائمه شاعران را دعوت به شعرخوانی می‌کردند و پاداش‌های بسیار و بعضا سنگینی به آن‌ها اعطا می‌کردند.

حجت الاسلام مروج در ادامه به داستان درخواست و گرفتن لباس امام رضا از سوی دعبل اشاره کرد و در پایان نیز شعری از عبدالرحمن جامی را که در مدح امام حسین (ع) سروده شده بود، برای حاضران قرائت کرد.

   
نبی‌الله قاسم زاده، رییس کمیسیون فرهنگی شورای شهر اندیشه، نیز در این همایش دقایقی برای حاضران سخنرانی و برنامه‌های فرهنگی این شورا را بازگو کرد. او در بخشی از سخنرانی خود گفت: شورای اسلامی شهر اندیشه، به موازات کارهای عمرانی، برنامه‌های فرهنگی خود را نیز پیگیری و به سرانجام رسانده است.

وی افزود: ما اعتقاد داریم که کار فرهنگی سرمایه است. بنابراین باید در عرصه فرهنگ کارهای بیشتری انجام دهیم و نیاز به کمک شما شاعران داریم.

قاسم‌زاده در ادامه به چگونگی تخصیص بودجه فرهنگی در شهر اندیشه گفت: ما چون از نظر قانونی نمی‌توانستیم سازمان فرهنگی، هنری شهرداری اندیشه را تاسیس کنیم، در برنامه‌های شورا پروژه‌های فرهنگی را تعریف و بودجه‌هایی برای آن اختصاص دادیم. قاسم‌زاده گفت: یکی از پروژه‌های فرهنگی ما این بود که تمام شعرایی که در جلسات هفتگی شعر در انجمن ادبی اندیشه شعرخوانی می‌کنند، آثارشان جمع‌آوری و منتشر شود. خروجی این پروژه کتاب «بررسی شعر دهه 80 اندیشه» بود که به همت استادان ارجمند حشمت الله اسحاقی، احمد فرجی، دکتر امید نقوی و پروانه عزیزی و از سوی انتشارات فصل پنجم منتشر شد.

قاسم زاده در پایان ضمن پیشنهادی به شاعران گفت: کتاب ارزشمند نهج البلاغه، مفاهیم والای عرفانی، انسانی و سیاسی، اجتماعی دارد. پیشنهاد من این است که روی نهج البلاغه کار کنید و مفاهیم آن را به شعر درآورید تا این اشعار را در قالب کتاب منتشر کنیم.

رییس اداره ارشاد شهر اندیشه نیز در سخنرانی خود در این همایش از زحمات بسیاری حشمت الله اسحاقی برای پرورش شاعران جوان شهرستان شهریار و شهر اندیشه و برپایی جلسات شعر هفتگی تشکر کرد.

در
این همایش  استاد سعید بیابانکی ، حشمت الله اسحاقی، امید نقوی، پروانه عزیزی، احسان قدیمی، محمد فرجام، محسن تاجیک، مهتا پناه ، علیرضا ابوالحسنی ، علی طاهری ، الهام خوشدل ، صدف درخشان ، پرستو جعفری ، مهسا توکلی و سید مصطفی میری و مهدی فرجی به قرائت اشعارخود پرداختند

ازبرنامه ها ی جنبی همایش اجرای موسیقی توسط استاد مهربان و گروه ایشان بود که بااستقبال خوبی از طرف شرکت کنندگان روبروگردید.

در انتهای این همایش نیز لوح یادبود و هدایایی به رسم یادبود به شاعران حاضر در جلسه اهدا شد.