شهریار عشق

چقدر روزها بی تو سخت می گذرند رفیق ....راستی می دانی امروز چندین چهارشنبه ی بی توست ؟!! قرار پنج شنبه هایمان که یادت نرفته است ؟!!

    شهریار عشق  

به روح بلند استاد حشمت الله اسحاقی

ناگهان در اتّفاقی ناگزیر

آسمان آغوش خود رابازکرد

یگ خبر آتش به جان باغ زد

مرد ی از جنس غزل پرواز کرد...

رفت در بارانی از اندوه و اشک

آنکه مردی از تبار عشق بود

مهربانی از نگاهش می چکید  

در دل ما ، شهریار عشق بود ...

آنکه عمری  با صداقت برده بود

روی دوش خویش -   بار عشق  - را

باورش سخت است ، می بردیم ما

روی دوش خویش  -  یار عشق  - را ...

رفتی امّا هیچ دانستی رفیق

سهم ما از بی تو ماندن درد شد ؟!

در تب سرمای ماه تلخ دی

بی تو رنگ واژه ها مان ، زرد شد ...؟!

بی خیال از ما گذشتی و رسید

فصل دلگیر  زمستان غزل

درهیاهوی غریب فصل کوچ  

ماند خالی بی تو میدان غزل. . .

حشمتم ! ای مرد ! ای جان غزل !

رفتی  امّا  ، مرگ پایان تو نیست

بر بلندای دل ما جای توست

سرو ، درسش تا ابد آزادگی ست

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد