9 شعر منتشر نشده از استاد حشمت الله اسحاقی

1

باورم نیست که این طایفه وا می ماند

هرکه عاشق نشد از قافله جا می ماند


کاشکی خاطره هامان همه شیرین باشد

از من و تو فقط این خاطره ها می ماند


2


گرچه آهو روشی طبع پلنگی داری

با همه ناز و لطافت دل سنگی داری


باغ سرسبز وجودت همه زیباست ولی

باید اقرار کنم چشم قشنگی داری

 

3

آمد و یک لحظه غرق اضطرابم کرد و رفت

ایستاد و خنده ای کرد و خرابم کرد و رفت


در نگاهش موج می زد پاسخ صدها سوال

حیف با لبهای خاموشش جوابم کرد و رفت


4

وقتی نیامدی و خمارم گذاشتی

پا روی کلّ دار و ندارم گذاشتی


آنقدر انتظار کشیدم که شب رسید

انگار باز هم «سر کارم گذاشتی!»


5

بهار آمده برخیز سوی باغ برانیم

چه غم ز پیری چهره؟! به دل هنوز جوانیم


قضا کنیم بیا روزهای رفته ز کف را

و مستِ باده غزل های عاشقانه بخوانیم


6

  نام تو نام نیست سرود و ترانه است   

چشمت غزال من غزلی عاشقانه است   

 

 از جلوه ی تو آینه ها مات مانده اند

 باغ نگاه دلکشت آیینه خانه است     


صد کهکشان ستاره طفیل نگاه توست  

خورشید چشمهای تو تنها نشانه است 


توصیف گل به روی تو از کج سلیقه گیست  

تشبیه بوستان به تو ناعادلانه است 


بی شک تو آخرین هدف آفرینشی  

باغ بهشت و آدم و گندم بهانه است  


امروز شمع انجمن دلبران تویی

لیلی و قیس و خسرو و شیرین فسانه است


تا زنده ام به نام تو سوگند می خورم

نام تو نام نیست سرود و ترانه است


به امید نقوی:

7

وقت طرب رسید ولی تو نیامدی

روزم به شب رسید ولی تو نیامدی


در آرزوی با تو سرودن، سفر به عشق

جانم به لب رسید ولی تو نیامدی


8

به مناسبت چاپ مجموعه شعر «جان غزل»

خوش شانه زدی زلف پریشان غزل را

آراسته ای نیک گلستان غزل را


آنی است در اشعار دل انگیز تو «امّید»

دیدیم در آثار خوشت «جان غزل» را



9

بی تو دنیا چقدر دلگیر است

از زمین و زمان دلم سیر است


عمر چون برق و باد در گذر است

آفت عمر و عشق تأخیر است


غافل از حال و روز دل بودن

کار دنیا، عجوزه ی پیر است


عقل با عاشقی نمی سازد

عشق با عقل سخت درگیر است


گفته بودی که زود می آیی

خوب من زود تو عجب دیر است

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد