یاد استاد- سروده ای از احمدفرجی

برامان غزل بخوان

در این هوای سرد و مه آلوده، مهربان 

لب وا کن و دوباره برامان غزل بخوان

چشم انتظار دیدن روی تو مانده ایم

گویا که ایستاده در این روزها، زمان 

آرام می روی و پس از تو هجوم درد

ویرانه می کند دل ما را، کمی  بمان

رفتی و بی تو – دوست -  غریبانه سوختیم 

در شعله های آتش سوزان میانِ جان

کم کم هوای بی تو، نفس گیر می شود

خم می شود ز داغ فراق تو پشتمان

ای مهربان ترین غزل فصل عاشقی

ما مانده ایم و حسرت و این درد بی امان

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد