بهاری تازه درراه است

زمستان رخت می بندد ، بهاری تازه در راه است

شکوفه مست می خندد ، بهار ی تازه درراه است

بیابا چشمه ها همراه شو ، تا رود ، تا دریا 

دل بی عشق می گندد ، بهاری تازه درراه است

نسیم از شوق درصحرا ، نماز عشق می خواند

غبارروزگاران را زجان دشت می راند

زمستان نرم نرمک عزم رفتن می کند ، یاران  

خودش هم خوب می داند ، بهاری تازه در راه است 

به بوی دلکش باران ، دل وجان را معطر کن

سکوت باغ  را بشکن ، لبت را باغزل تر کن

بیا در دفتر  دوران ، به نام هرچه زیبایی ست

سرود دیگری  سر کن ، بهاری تازه درراه است  

تو کمترازدرختان  نیستی ، فکر شکفتن  کن

به بارعام  فروردین ، لباسی تازه برتن کن

تو هم همراه با پرواز زیبای پرستوها 

بزن پر ، عزم رفتن کن ، بهار ی تازه درراه است

توکمتر نیستی از چشمه ها ، آهنگ دریا کن

صفا ی باغ و صحرا را ، به چشم دل تماشا کن

سحر در گوش گل ها ، غنچه ها ، همچون  قناری ها

تو هم از عشق  نجوا کن ، بهاری تازه درراه ست

***

تو پایان می دهی دلتنگی شب های هجران را

توروشن می کنی در باورم فانوس ایمان را

تو ای دیرآشنا با فصل هایم ، خوب می فهمی

زمین را ، حرف  باران را ، بهاری تازه درراه است   

                               احمدفرجی- اسفند1391

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد