مجموعه ی داستان های مینی مال عباس عابد(ساوجی ) با عنوان « ماشه رابچکان » در120صفحه ودرشمارگان 1000جلد در 1393توسط انتشارات آثاربرتر چاپ رسیده است .مطالعه این مجموعه را به تمام علاقه مندان به آثار آقای عباس عابد توصیه می کنم .
یکی از داستان های این مجموعه :
ساک خودرابست. درون خانه چرخ می زد وبه بهانه های مختلف طول می داد شاید مردغرورخودرابشکند.بگویدبمان...!
مردساکت ایستاده بود .زن ساک رازمین گذاشت .به دوردیوارنگاه کرد.یادروزهایی افتاد که آجرهادانه دانه روی هم چیده می شدند ودیوارها شکل می گرفتند.
ماه رادید که درآسمان می درخشید .به داخل حوض خیره شد. عکس ماه درون حوض می رقصید.دلش می خواست مرد غرور خودرابشکند وبگوید بمان.
مرد ساکت ایستاده بود.
ای ازلی زاز بزرگ ازل
نام تو سرلوحه ی شعر وغزل
غیر تو من سوی که روی آورم
قادرمطلق ، قدر بی قدر
کتاب « هزارسال شعرفارسی » به کوشش استاد« حسین چترنور» توسط انتشارات تدبیرروشن در 1392و434صفحه به چاپ رسیده است.
کتاب حاضر ، نگاهی گذرا به هزارسال شعرفارسی ، ازشاعر ، نویسنده ومحقق حسین چترنور می باشد واین کتاب چکیده ونتیجه تجربیات سال ها کار درعرصه ی شعر و شاعری ست که بااستفاده از دانش استادان وصاحبنظران گرانقدرشعر وادب فارسی ، تهیه وتدوین شده است ، باشد که نمنندچراغی فراراه علاقه مندان به شعروادب فارسی وشاعران جوانی که درآغاز راه اند ، قرار گیردوهمچنین برای دانشجویان ودانش پژوهان وآگاهی بیشتر کسانی که درکار آموزش شعروادب این سرزمین کهن گام برمی دارند ، موثر واقع شود.
ازمجبت همیشگی استاد جهت تقدیم نسخه ای از این کتاب بادست نویسی خواندنی بی نهایت ممنون وسپاسگزارم .باقی بقایشان
کتاب مجموعه ی شعر «نگذارید گل یاس بمیرد حیف است» دومین مجموعه ی شعری احمد فرجی می باشد. این کتاب در سال 1386 و در 3000نسخه و 70 صفحه، توسط انتشارات لاهیجی به چاپ رسیده است. این مجموعه دربرگیرنده ی مقدمه ای از استاد حشمت الله اسحاقی و سه دفتر می باشد.
سروده ای از این مجموعه :
نگذارید گل یاس بمیرد ، حیف است
در غزل واژه ای احساس بمیرد ، حیف است
دیده ها خشک شود از غم بی دردی ها
عشق در غربت وسواس بمیرد ، حیف است
نگذارید که در دیده ی حیران زمین
روی گل ، شبنم الماس بمیرد ، حیف است
نگذارید در این بغض نفس گیر زمان
بوی بابونه و ریواس بمیرد ، حیف است
زیر پاهای تمدن دل ما سنگ شود
لاله ی ساده و حساس بمیرد ، حیف است
نگذارید که با دست تبر در دل باغ
خنده ها بر لب گیلاس بمیرد ، حیف است
پدرم گفت : « چه غم سفره اگر بی نان است
مرد در مزرعه بی داس بمیرد حیف است »
غزلی نغز بگویید به شاباش بهار
نگذارید گل یاس بمیرد ، حیف است .
مجموعه ی شعر « لهجه ی سبز ترنّم » در پاییز 1384 در 3000 نسخه و توسط انتشارات فراز اندیش سبز در 130 صفحه به چاپ رسیده است. طراحی روی جلد مجموعه از آثار استاد سیّد محمّد رفیق می باشد. این مجموعه در شش بخش شامل، بخش اول غزل و قطعات، بخش دوم رباعی ها، بخش سوم دوبیتی ها، بخش چهارم نو، نیمایی و طرح ها، بخش پنجم مثنوی ها و بخش ششم آن در منقب ائمه ی اطهار می باشد.
یک دوبیتی ویک رباعی از این مجموعه :
(1):
خوشا دردیده ها بارانی از عشق
میان دشت جان طوفانی از عشق
کمی لبخند ، قدری مهربانی
دوبیتی سادگی ، دامانی از عشق
(2)
هرکه شد شوریده تر ، بی خویش تر
هرکه عاشق تر ، یقین ، دل ریش تر
عشق را بادرد قسمت می کنند
هرکه بامش بیش ، برفش بیش تر
مجموعه شعر جان غزل، مجموعه سروده های استاد دکتر امید نقوی می باشد. این کتاب در سال 1390 در 1100 نسخه، شامل سه دفتر توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ رسیده است. دفتر اول سروده سال های 1383 - 1389 و دفتر دوم سروده سال های 1376 - 1383 و دفتر سوم در برگیرنده ی سروده های آیینی می باشد.
یک سروده از این کتاب :
فدای جزر و مد نیش و نوشت ماه و ماهی ها
به قربان نگاه تب فروشت، رو به راهی ها
مرا دریا به خود می خواند از دوری مه آلوده
بیا تا محو اعماق تو گردد این سیاهی ها
تبِ این آبی آرام رویایی جدا کرده
مرا با آیه ی تطهیر نامش از تباهی ها
تو اسم اعظم آرامشی؛ در گوش دریاها
نمی گویند چیزی غیر نامت گوشماهی ها
خودم را می سپارم برکف امواج و می دانم
به پایان می رسد دلشوره ی خواهی نخواهی ها
کنار ساحلت پهلو گرفت این وال سر درگم
به ساحل زد دلش را در گریز از بی پناهی ها
کتاب مجموعه ی اشعار زنده یاد استاد حشمت الله اسحاقی.
عشق را شناختم
من همیشه عاشقم
هستم وهمیشه بوده ام
من همیشه عاشقانه عشق را ستوده ام
از گذشته ها ، از زمان کودکی
آن زمان که گونه های کودکانه ام
زیر شعله های سرخرنگ تب
رنگ خون گرفته بود
اشک گرم مادرم به روی گونه ام دوید
عشق را شناختم
++++
هرغروب آفتاب
پای تاسر انتظار
خیره می شدم به چارچوب در
تا نوازشم کند ، نگه پرمحبت پدر
او پس از دمیدن ستاره ها در آسمان
خسته از تلاش بی امان
بادودست پینه بسته می رسید
عشق را شناختم
++++
اززمان مدرسه
آن زمان که دختری به روی جلددفترم
عکس قلب تیر خورده ای کشید
عشق را شناختم
++++
دربهار
فصل گل
آن زمان که بلبلی زفرط اشتیاق
در میان باغچه ، دم به دم سرود خوان
نغمه های عاشقانه می سرود وگنگ ومات
روی شاخه های پر شکوفه می پرید
عشق را شناختم
+++
من همیشه عاشقم
هستم وهمیشه بوده ام
من همیشه عاشقانه عشق را سروده ام
+++
من همیشه در تمام سال های عمر
درتمام فصل های سال
درتمام ماه های فصل
درتمام هفته های ماه
درتمام روزهای هفته
درتمام لحظه ها
عاشقانه عشق را ستوده ام
++++
من نه اینکه تازه طعم گرم عشق را چشیده ام
بلکه با همای تیزبال عشق
تا فراز قله های آرزو پریده ام
بلکه در هوای زندگی
تاسراب عاشقی دویده ام
+++
هرکجا که در میان محفلی نشسته ام
هرزمان که با رفیق و یار همدلی نشسته ام
من همیشه ، هرکجا ، به هر کسی رسیده ام:
یا سرود عاشقانه ای سروده ام
یا نوای عاشقانه ای شنیده ام
+++
من همیشه عاشقم ، هستم و همیشه بوده ام
من نه اینکه تازه طعم گرم عشق را چشیده ام
من همیشه عاشقانه عشق را ستوده ام