سیزدهمین همایش فصلی شعر انجمن
ادبی فرهنگ(اندیشه): «پیشواز بهار»، با همکاری شهرداری و اعضای فرهنگ دوست شورای
اسلامی شهر اندیشه و همچنین اداره فرهنگ و ارشاد
اسلامی شهرستان شهریار با گرامیداشت یاد و
خاطره ی استاد حشمت الله اسحاقی در فرهنگسرای امام علی(ع) شهر جدید اندیشه روز
دوشنبه 92/12/26 از ساعت 18.30 تا 21.30 با حضور جمع کثیری از علاقه مندان شعر و ادب، رئیس و اعضای محترم شورای اسلامی شهر اندیشه و معاونت محترم
فرهنگی شهرداری شهر اندیشه و با شرکت دکتر اسماعیل آذر پژوهشگر و استاد برجسته ادبیات در شهر اندیشه برگزار گردید.
این همایش با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و پخش سرود مقدس جمهوری اسلامی آغاز شد. در ادامه جناب آقای ساحل گزین ریاست محترم شورای اسلامی شهر اندیشه ضمن عرض خیرمقدم، گوشه ای از فعالیت های فرهنگی شهرداری و شورای شهر اندیشه را به اطلاع حاضران رساندند. پس از تفال به دیوان حضرت حافظ توسط سرکار خانم نرگس اسحاقی، نماهنگی از شعرخوانی استاد حشمت اله اسحاقی پخش شد.
در ادامه احمد فرجی مدیر انجمن ادبی فرهنگ اندیشه گزارشی از عملکرد یکساله انجمن، همایش های شعری و کلاس های ادبی را به مخاطبان ارائه و یکی از سروده هایش را
قرائت کرد.
در این همایش شاعران گرانقدر دکتر امید نقوی و پروانه عزیزی (اعضای هیات مدیره انجمن)، استاد محمد زرگر
(شاعر میهمان از استان البرز)، داود مرادی سوران (شاعر میهمان از صفادشت)، احسان قدیمی (مدیر
انجمن ادبی ارغوان)، حجت الاسلام والمسلمین عیسوند (شاعرمیهمان)، محمد آسیابانی(شاعر و خبرنگار) و شاعران عضو انجمن ادبی فرهنگ: «علیرضا ابوالحسنی ، محسن تاجیک ، مظفر
قربانی، مهتا پناه، پرستو جعفری، مهسا
توکلی و الهام خوشدل» به قرائت اشعارشان پرداختند.
اجرای
موسیقی توسط گروه موسیقی استاد علی باقری و گروه امیری ها و اجرای برنامه مشاعره توسط دکتر اسماعیل آذر با حضور دانش آموزان مدرسه نمونه دولتی البرز اندیشه از برنامه های جنبی این همایش بود .
از شاعران، گروه های موسیقی و شرکت کنندگان برنامه مشاعره با اهدای لوح تقدیر و هدایایی تقدیر به عمل آمد. همچنین از مدرسین کلاس های ادبی انجمن سرکار خانم خوش برش (مدرس درس صائب) و سرکار خانم
امینی راد (مدرس داستان نویسی ) و از سه نفر از فعالان کلاس های ادبی انجمن آقایان
محمودی، دستبو و بابایی که حضور مستمر و فعال در جلسات انجمن داشتند با اهدای لوح سپاس و تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی تقدیر به عمل آمد.
در پایان مراسم از طرف شهرداری و شورای شهر اندیشه و انجمن ادبی فرهنگ با اهدای لوح سپاس و هدایایی از استاد دکتر اسماعیل آذر به پاس کوشش ایشان در اعتلای شعر و ادب فارسی تقدیر به عمل آمد.
خبر برگزاری این همایش در خبرگزاری ایبنا
بسمه تعالی
سیزدهمین همایش فصلی انجمن ادبی فرهنگ (اندیشه )
با عنوان « به پیشواز بهار»
انجمن ادبی فرهنگ اندیشه (با همکاری شهرداری ، شورای اسلامی شهر اندیشه ، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان شهریار ومدیریت و کارکنان محترم مجمتع فرهنگی-هنری امام علی (ع) با گرامیداشت یاد و خاطره ی استاد حشمت الله اسحاقی) سیزدهمین همایش فصلی شعر خود را با عنوان « پیشواز بهار» با حضور دکتر اسماعیل آذر و استادان و شاعران گرانقدر : « دکتر امید نقوی ، پروانه عزیزی ، محمد زرگر ( از استان البرز)، داود مرادی سوران (از انجمن ادبی صفادشت)، احسان قدیمی (مدیر محترم انجمن ادبی ارغوان)، علیرضا ابوالحسنی، محسن تاجیک، مظفر قربانی، مهتا پناه، پرستو جعفری، مهسا توکلی، الهام خوشدل و پدیده شجاعی » برگزار می کند .
حافظ خوانی و اجرای موسیقی و برگزاری مشاعره توسط دکتر آذر از برنامه های جنبی این همایش می باشد.
از تمامی علاقه مندان دعوت می شود در این همایش شرکت فرمایند.
زمان: دوشنبه 1392/12/26 ساعت: 18.30
مکان: شهر جدید اندیشه – فاز3 - فرهنگسرای امام علی (ع).
بااحترام
احمدفرجی
مدیر انجمن ادبی فرهنگ(اندیشه)
1
دلم گرفته بود
کلافه از خودم، زدم به کوچهها
به محض اینکه آسمان به چشم من سلام کرد
دیدم ای عجب!
ابرهای بدقوارهی سیاه
آبی زلال آسمان شهر را گرفته است
چه بغض کرده بود
آسمان
قدم زدم و گفتم:
آری آسمان
چند روز میشود که همسرش
قهر کرده است
و با کنایه یا به طعنه گاهگاه
شهد خوشگوار را
به کام او زهر کرده است
ناگهان
رشتههای فکر من گسست
آسمان
نعرهای کشید
بغض اسمان شکست و سخت گریه کرد
چند لحظه بعد از آن
از کرانهی افق
آبی زلال آسمان
چشمهای خستهی مرا نواخت
بغض من شکست و گفتم آسمان
خوش به حال تو
که همسرت برای آشتی
گریهی تو را قبول میکند
گمان کنم که آسمان
صدای تلخ حسرت مرا شنید
ایستاد و خیره پای تا سر مرا نگاه کرد و گفت:
خوب بگو چه کار میکنی؟ چه کارهای؟
شکــوه آسمان مرا گرفت
رنگ چهرهام پرید
گفتم ای... حال پایدار، نه
بلکه گاهگاه
حالکی به من دست میدهد
و بعد از آن
واژههای
باغ و یار و باده و بهار را
ردیف میکنم
شعر میشود،
شاعرم
گفت خوب... همسرت چه کار میکند؟
گفتم او خیال میکند
باغ و یار و باده و بهار دوست دختر منند
قهر میکند
91/09/02
من و تو رهگذرانیم و جهان
ساحل ماسه ای دریایی است
و نشان من و تو
رد پایی که بر آن ماسه ی نمناک به جا می ماند
حشمت الله اسحاقی 89/06/25
شمال 1389
بیش از ده سال بود که هر هفته بعد از ظهر پنجشنبه با حاج آقا فرجی مهمان منزل استاد بودیم و شعر میخواندیم و گپ میزدیم. تا اتفاقا سال 91 دانشگاه کرج همان زمان کلاس برایم گذاشت؛ هرچه تلاش کردم نشد در آن ترم کلاسها را جابجا کنم و متاسفانه از حضور در جلسات محروم شدم.
چند هفته از ترم گذشته بود که یک روز صبح، از خواب بیدار شدم و به موبایلم نگاه کردم دیدم استاد اسحاقی این غزل را از سر لطف و محبت برای من گفته و فرستاده اند:
ما را به شهریار به غیر از تو یار نیست
یاری اگر که هست، یقین یار غار نیست
گاهی گذارمان که بیفتد غم آور است
چون شهریار بی تو دگر شهر یار نیست
سرمایه ی قرار دل ما تویی رفیق
وقتی تو نیستی به دل ما قرار نیست
5شنبه و کلاس ؟! تو با خود چه میکنی؟!
دریاب وقت را که زمان پایدار نیست
حاجی نگاه کن که چه یار موافقیست!
یک لحظه فارغ از غم یار و دیار نیست!
امــروز را بیــا بنشینیــم و دم زنیــم
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
به حدی لذت بردم و سرشار از شعف شدم که فی البداهه این ابیات را نوشتم و حضورشان ارسال کردم:
«تقدیم به استاد حشمت الله اسحاقی»
رونق گرفته رسم وفا از وفای تو
آئینه خانه گشته دلم از صفای تو
لحظه به لحظه صد دل و جان بی قراریم
دارم همیشه در دل و جانم هوای تو
حتی به نرخ سکه ی زر هم نمیدهد
صراف دهر اگر که بداند بهای تو
دوران اگر که فرصت عیش مرا گرفت
ای کاش هدیه اش بنماید به پای تو
تنهایی است بودن با هرکه غیر توست
غمناله است هر چه نوا جز نوای تو
"«اندیشه» جز محیط فنا نیست هرکه را"
درد است و نیست در سر امید دوای تو
"پیر مغان ز توبه ی ما گر ملول شد"
گو دم نمی زنیم مگر در لوای تو
ما را به شعر ناب چو آبت نواختی
من قاصرم ولی، چه بگویم سزای تو؟
کوته کنم سخن که زیاده جسارت است
فرصت تمام گشته و باقی بقای تو...
شب بود که استاد این شعر زیبا را در جواب برایم ارسال کرد:
بیا و هم نفس لحظه های شادم باش
چه غم اگر که نباشم، تو امتدادم باش
تو جاودانه ترین عکس خاطرات منی
همیشه یاد تو هستم همیشه یادم باش
شعر بسیار زیبایی بود که بغض عجیبی در من ایجاد کرد. اشک در چشمانم حلقه زد و این ابیات را برای استاد نوشتم:
فدای شادیت ای نازنین ترین همراه
همیشه باش چو خورشید، تا که باشم ماه
دلم بدون تو یک لحظه خوش نخواهد بود
چه پیچکی است که باشد بدون پشت و پناه
روحش شاد
همیشه به یادش هستیم.
نقل از وبلاگ جان غزل امید نقوی
http://janeghazal.persianblog.ir/post/115
آمدی چرا چنین؟ میروی چرا چنان؟
ای همیشه در نظر، ای همیشه ناگهان
عمق چشمهای تو، میکشد مرا به خویش
ای خزر! خلیج فارس! ای کران بیکران
بازهم قضا قضا... بازهم قدر قدر...
بازهم گناهکار، هیچکس جز آسمان
روزها و ماهها، فصلها و سالها
هی بهار و هی بهار، هی خزان و هی خزان
تا بیانِ عمق درد فرصتی نمانده است
رنج عمر رفته را از نگاه من بخوان
92/2/16
عنوان : عناصر شعر
نویسنده : اعظم بابایی
شناخت شعر، قرنها آدمیان را به خویش مشغول داشته است. فیلسوفان و ادیبان تلاشهای پیگیر در تعریف شعر به کار بستهاند و صدها بلکه هزاران تعریف از شعر در فرهنگها و کتابهای جهان مسطور و مندرج است. کهنترین تعریف شعر را نزد منطقیان مییابیم که میگویند: «شعر کلام خیالانگیز است» پس از ایشان ادیبان و عروضیان معتقدند که «شعر کلام موزون قافیهدار است». متأخران به تلفیقی از دو تعریف منطقی و عروضی قایلاند و «شعر را کلام خیالانگیز موزون قافیهدار» میخوانند. علاوهبر این سه تعریف که در بسیاری از کتابها نقل شده، تعاریف و توصیفات بسیاری در نوشتههای شاعران و منتقدان مییابیم که بسیار زیبا و دقیقاند از جمله «محمدرضا شفیعی کدکنی» میگوید: «شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است.» و یا «مهدی اخوان ثالث» میگوید: «شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته است». این سخنان گویای آن است که شعر متعلق به قلمرو آگاهیهای برتر و والاتر است، و با شعور و احساس ژرف همراه و همریشه است. میتوان در میان تعاریف متعدد شعر وجوه مشترکی پیدا کرد و آن وجوه مشترک را عناصر شعر دانست. وجوهی که در اغلب تعریفها به آنها اشارتی رفته است عبارتند از: 1- کلام بودن (زبان) 2- خیالانگیزی 3- عاطفی و احساسی بودن 4- وزن و موسیقی 5- اندیشه و معنا.[1]
زبان
زبان از دیدگاه نظریهپردازان جدید، مهمترین عنصر شعر است، شکلوفسکی شعر را رستاخیز کلمهها خوانده است.[2] شعر در حقیقت چیزی نیست جز شکست نرم زبان عادی و منطقی زبان، و حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت گویندهی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده میان زبان شعری و زبان روزمره و عادی تمایز احساس میکند.[3]
رستاخیز واژگان به راههای گوناگونی میتواند صورت گیرد که میتوان آنها را به دو گروه عمده تقسیم کرد:
1. گروه موسیقایی؛
2. گروه زبانشناسی.
گروه موسیقایی که شامل وزن، قافیه، ردیف و هماهنگیهای صوتی است و گروه زبانشناسی، عواملی را دربر میگیرد که به اعتبار تمایز نفس کلمات، در نظام جملهها، بیرون از خصوصیت موسیقایی آنها، میتواند موجب تمایز یا رستاخیزی واژهها شود. این عوامل عبارتند از استعاره و مجاز، حسآمیزی، کنایه، ایجاز و حذف، باستانگرایی واژگانی و نحوی، ترکیبات زبانی، آشناییزدایی در حوزهی قاموسی، آشناییزدایی در حوزهی نحو زبان و....[4] برای توضیح عبارات فوق ناگزیر از اشارهای اجمالی به نظریهی فرمالیستها هستیم.
فرمالیستها (صورتگرایان) دو فرآیند زبانی را از هم باز میشناختند و بر این دو فرآیند نامهای «خودکاری» ((automatisation و برجستهسازی (forgraunding) نهاده بودند. به اعتقاد «هاوراک» فرایند خودکاری زبان در اصل به کارگیری عناصر زبان است، بهگونهای که به قصد بیان موضوعی به کار رود، بدون آنکه شیوهی بیان، جلب نظر کند و مورد توجه قرار گیرد. ولی برجستهسازی به کارگیری عناصر زبان است، بهگونهای که شیوهی بیان جلب نظر کند، غیر متعارف باشد و در مقابل فرایند خودکاری زبان، غیر خودکار و غیر اتوماتیک باشد. «موکارفسکی» نیز میگوید زبان شعر از نهایت برجستهسازی برخوردار است. وی برجستهسازی را انحراف از مؤلفههای هنجار زبان میداند.[5]
به اعتقاد «لیچ»، فرایند برجستهسازی به دو شکل امکانپذیر است. نخست آنکه نسبت به قواعد حاکم زبان خودکار انحراف صورت پذیرد، و دوم آنکه قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان خودکار افزوده شود. به این ترتیب برجستهسازی از طریق دو شیوهی هنجارگریزی و قاعدهافزایی تجلی خواهد یافت. شفیعی کدکنی هنگام بحث دربارهی زبان شعر به همین نکته اشاره میکند و معتقد است انواع برجستهسازی را میتوان در دو گروه موسیقایی (هنجارگریزی) و زبانی (قاعدهافزایی) تبیین کرد. بهعنوان مثال در این بیت :
رشتهی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
حافظ
غیر از وزن و توازن خاص که زبان این بیت را، از زبان یک جمله معمولی متمایز کرده (هنجارگریزی)؛ شاعر با تکرار صامت (س) و ایجاد هم حروفی از هماهنگی آوایی سود برده است. چنین کاربردی گریز از هنجار زبان نیست، بلکه افزودن قاعدهای بر قواعد زبان هنجار است.[6]
تخیل
تخیل و صورتهای مختلف خیال یکی از برجستهترین عناصر آشناییزدایی در زبان شعر است. اگرچه نمیتوان هر سخنی را که دارای انواع صورخیال است، شعر به حساب آورد و در عوض چه بسیار شعرهای مؤثر و باارزش میتوان یافت که خالی از عناصر خیال هستند؛ اما بدون تردید یکی از عناصری که سبب تمایز زبان شعر در مفهوم وسیع کلمه میشود؛ صور خیال است. صورتهای خیال علاوهبر آنکه زبان شعر را به سهم خود از زبان نثر متمایز میکند، ظرفیت زبان را برای برانگیختن عاطفه افزایش میدهد.[7]
خیال یا تصویر که عنصر اساسی شعر است عبارت است از: کوشش ذهنی شاعر برای برقراری نسبت میان انسان و طبیعت و ایجاد تصرف ذهنی در این مفاهیم. هر گوشهای از زندگی انسان با گوشهای از طبیعت هزاران پیوند و ارتباط دارد که از همهی این پیوندهای گوناگون ذهنی، شاعر گاه یکی را احساس میکند و در برابر آن بیدار میشود و حاصل این بیداری را به ما نشان میدهد.[8]
عنصر خیال را میتوان در دو جهت بررسی کرد: یکی در محور افقی شعر؛ یعنی در طول مصراعها که منجر به ایجاد انواع مجاز، تشبیه، و استعاره میگردد و دیگری در محور عمودی شعر؛ که در واقع تصویرهای پراکنده در کل شعر را به هم پیوند میدهد و طرحی یکپارچه و ساختمانی استوار به کل اجزای شعر، متناسب و هماهنگ با محتوا میبخشد.[9]
موسیقی
خواجه نصیرالدین طوسی یکی از عناصر ایجاد انفعال نفسانی را، وزن و موسیقی شعر میدانست و پیش از او ابنسینا نیز متذکر شده است که لحن در نفس تأثیر بسزایی دارد و هر غرضی را با لحنی که خاص اوست، باید بیان کرد. پیوند موسیقی با عاطفه و توانایی آن در برانگیختن انفعال نفسانی چندان واضح است که نیازی به توضیح ندارد.[10]
مجموعه عواملی که زبان شعر را از زبان روزمره به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن، امتیاز میبخشد و در حقیقت از رهگذر نظام موسیقایی، سبب رستاخیز کلمهها و تشخص واژهها در زبان میشود، میتوان گروه موسیقایی نامید و این گروه موسیقایی خود عوامل شناخته شده و قابل تحلیل و تعلیلی دارد؛ از قبیل انواع وزن، قافیه، ردیف، جناس و.... مهمترین عوامل موسیقیساز در شعر عبارتند از:
الف) وزن: اولین درخشش ظاهری موسیقی یک قطعه شعر در وزن آن است؛ به عبارتی وزن اساس موسیقی یک شعر را پی میریزد و بقیهی عوامل (قافیه، ردیف و...) در نقش تکمیلکننده و تقویتکننده آن عمل میکنند. وزن علاوهبر آنکه از کشش ذهنی میکاهد، به سبب آنکه برای کلام، قالبی مشخص و معین ایجاد میکند، خود باعث التذاذ نفس میشود، زیرا وزن تناسب و قرینههایی میان اجزای پراکنده شعر بهوجود میآورد که ادراک مجموع اجزا را سریعتر و آسانتر میکند و همین نکته سبب احساس لذت ادبی میشود.[11]
ب)قافیه: قافیه ضروریترین عنصر موسیقایی کناری شعر است که در ایجاد موسیقی شعر و تکمیل وزن و آهنگ آن مؤثر است.[12]
ج) ردیف: ردیف در حقیقت برای تکمیل موسیقایی قافیه بهکار میرود. بهطور قطع میتوان ادعا کرد که حدود 80 درصد از غزلیات خوب فارسی همه دارای ردیف هستند.[13]
د) هماهنگیهای صوتی: شامل موسیقی حاصل از صنایع بدیعِ لفظی و معنوی مثل واجآراییها، اشتقاق، انواع جناس و....
عاطفه
در تمام نظریههایی که دربارهی ماهیت و حقیقت شعر ابراز شده است به این موضوع که شعر انگیختهی عاطفه، در ارتباط با شاعر و انگیزندهی عاطفه در ارتباط با مخاطب است، اذعان شده است. هر عاطفهای با انگیزشِ معنا و پیامی همراه است، چنانکه هر معنی و پیامی نیز میتواند انگیزهی عاطفهای باشد.[14]
منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس داشته باشد. نمیتوان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند، بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد.[15]در بررسی سطح عاطفی شعر موازین زیر اهمیت دارد:
الف) شاعر به کدام دسته از عواطف شعری اصالت داده است؛ فردی، جمعی یا نوعی.
ب) عمق عاطفی شعر تا چه حدّ است و شعر تا چه میزان از عمق جان شاعر برمیآید.
ج) میزان تأثیرگذاری عاطفهی شعر بر مخاطب چقدر است.
د) تناسب عاطفهی شعر با سایر عناصر شعر.
اندیشه و معنا
در کنار عواطف، اندیشهها و تأملاتی هستند که از یک سوی با خرد و منطق ما سر و کار دارند و از طرفی زمینهی بعضی از انواع شعر هستند. بسیاری از تأملات فلسفی و یا حقایق علمی که در حوزهی شعر داخل میشود، همه اندیشههایی هستند که از یک سوی با واقیعت جهان و با ذهن منطقی ما سروکار دارند و از سوی دیگر با حس و تجربههای شعوری و شهودی ما. البته باید گفت که هیچ تجربهای از تجربههای انسانی که میتواند موضوع شعر قرار گیرد، بیتأثیر و تصرف نیروی خیال، ارزش هنری و شعری پیدا نخواهد کرد و هر حادثهای هنگامی موضوع شعر است که از شهود حسی و خیال شعری انسان شاعر رنگ پذیرفته باشد.[16]
در بررسی سطح اندیشهگی شعر چند معیار اهمیت دارد: عمق اندیشهی شعر، کشف حوزههای جدید معنایی برای شعر، تنوع مضامین، رویکرد شاعر به مضامین فرازمانی و انسانی، و سرانجام ارتباط و پیوند اندیشه با سایر عناصر شعر.[17]
[1]. فتوحی، محمود؛ عباسی، حبیبالله؛ ادبیات دانشگاهی، تهران، سخن، 1386، چاپ 18، صص 37 و 38.
[2]. پورنامداریان، تقی؛ خانهام ابری است، تهران، سروش، 1377، چاپ اول، ص 14 مقدمه.
[3]. شفیعی کدکنی، محمدزضا؛ موسیقی شعر، تهران، توس، 1373، چاپ چهارم، ص13.
[4]. پورنامداریان، تقی؛ پیشین، ص9 مقدمه.
[5]. صفوی، کوروش؛ از زبانشناسی به ادبیات، تهران، چشمه، جلد اول، چاپ اول، صص 35 و 36.
[6]. همان؛ صص42-52.
[7]. پورنامداریان، تقی؛ سفر در مه، تهران، نگاه، 1381، چاپ اول، ص 85.
[8] . شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ صور خیال در شعر فارسی، تهران، آگاه، 1366، چاپ اول، ص3.
[9] . پورنامداریان، تقی؛ پیشین، ص199.
[10]. همان، ص 84.
[11]. ناتل خانلری، پرویز؛ وزن شعر فارسی، تهران، توس، 1373، چاپ ششم، ص 16.
[12]. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ موسیقی شعر، پیشین، ص124.
[13]. همان، ص130.
[14]. پورنامداریان، تقی؛ سفر در مه، پیشین، ص 79.
[15]. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ صور خیال در شعر فاسی، پیشین، ص 24.
[16]. همان، ص 26.
[17]. زرقانی، مهدی؛ چشمانداز شعر معاصر ایران، تهران، ثالث،
1383، چاپ اول، ص 36.
برامان غزل بخوان
در این هوای سرد و مه آلوده، مهربان
لب وا کن و دوباره برامان غزل بخوان
چشم انتظار دیدن روی تو مانده ایم
گویا که ایستاده در این روزها، زمان
آرام می روی و پس از تو هجوم درد
ویرانه می کند دل ما را، کمی بمان
رفتی و بی تو – دوست - غریبانه سوختیم
در شعله های آتش سوزان میانِ جان
کم کم هوای بی تو، نفس گیر می شود
خم می شود ز داغ فراق تو پشتمان
ای مهربان ترین غزل فصل عاشقی
ما مانده ایم و حسرت و این درد بی امان
با سلام
نظر به سوالات مکرر دوستان ، به اطلاع می رساند که کلاس های ادبی زنده یاد استاد حشمت الله اسحاقی (حافظ خوانی-شاهنامه خوانی- انجمن ادبی) ، به عشق استاد ، به یاد استاد و برای استمرار سنت حسنه ی آن مرد بزرگ ، توسط شاگردانش در همان روزها و همان ساعت در فرهنگسرای امام علی(ع) شهر جدید اندیشه به شرح زیر برگزار می گردد:
دوشنبه : از ساعت 16/30الی 19: حافظ خوانی : دکتر امید نقوی
چهارشنبه : از ساعت 16/30الی 18: شاهنامه خوانی : احمدفرجی
چهارشنبه : از ساعت 18الی 19/30:جلسه نقد شعر انجمن ادبی : احمدفرجی
تمامی علاقه مندان می توانند در این کلاس ها بدون محدودیت سنی و بصورت رایگان شرکت نمایند .
1
باورم نیست که این طایفه وا می ماند
هرکه عاشق نشد از قافله جا می ماند
کاشکی خاطره هامان همه شیرین باشد
از من و تو فقط این خاطره ها می ماند
2
گرچه آهو روشی طبع پلنگی داری
با همه ناز و لطافت دل سنگی داری
باغ سرسبز وجودت همه زیباست ولی
باید اقرار کنم چشم قشنگی داری
3
آمد و یک لحظه غرق اضطرابم کرد و رفت
ایستاد و خنده ای کرد و خرابم کرد و رفت
در نگاهش موج می زد پاسخ صدها سوال
حیف با لبهای خاموشش جوابم کرد و رفت
4
وقتی نیامدی و خمارم گذاشتی
پا روی کلّ دار و ندارم گذاشتی
آنقدر انتظار کشیدم که شب رسید
انگار باز هم «سر کارم گذاشتی!»
5
بهار آمده برخیز سوی باغ برانیم
چه غم ز پیری چهره؟! به دل هنوز جوانیم
قضا کنیم بیا روزهای رفته ز کف را
و مستِ باده غزل های عاشقانه بخوانیم
6
نام تو نام نیست سرود و ترانه است
چشمت غزال من غزلی عاشقانه است
از جلوه ی تو آینه ها مات مانده اند
باغ نگاه دلکشت آیینه خانه است
صد کهکشان ستاره طفیل نگاه توست
خورشید چشمهای تو تنها نشانه است
توصیف گل به روی تو از کج سلیقه گیست
تشبیه بوستان به تو ناعادلانه است
بی شک تو آخرین هدف آفرینشی
باغ بهشت و آدم و گندم بهانه است
امروز شمع انجمن دلبران تویی
لیلی و قیس و خسرو و شیرین فسانه است
تا زنده ام به نام تو سوگند می خورم
نام تو نام نیست سرود و ترانه است
به امید نقوی:
7
وقت طرب رسید ولی تو نیامدی
روزم به شب رسید ولی تو نیامدی
در آرزوی با تو سرودن، سفر به عشق
جانم به لب رسید ولی تو نیامدی
8
به مناسبت چاپ مجموعه شعر «جان غزل»
خوش شانه زدی زلف پریشان غزل را
آراسته ای نیک گلستان غزل را
آنی است در اشعار دل انگیز تو «امّید»
دیدیم در آثار خوشت «جان غزل» را
9
بی تو دنیا چقدر دلگیر است
از زمین و زمان دلم سیر است
عمر چون برق و باد در گذر است
آفت عمر و عشق تأخیر است
غافل از حال و روز دل بودن
کار دنیا، عجوزه ی پیر است
عقل با عاشقی نمی سازد
عشق با عقل سخت درگیر است
گفته بودی که زود می آیی
خوب من زود تو عجب دیر است
دلتنگ ندیدن شماییم
آزرده ی چرخ بی وفاییم
گر آمدن شماست دشوار
رخصت بدهید ما بیاییم.
نامه ای منظوم در 4 قسمت:
1
فرجی پیشکسوت شعر است
کارگردان هیأت شعر است
او که بنیان گزار انجمن است
در همه حال یار انجمن است
حاج احمد که میر مجلس ماست
وزنه ی مثبت تعادل ماست
در زمان ریاست ارشاد
رسم هایی نوین به جای نهاد
کارها جملگی قوام گرفت
نام ارشاد احترام گرفت
پس از او احترام کم رنگ است
حرمت این مقام کم رنگ است
او که پیوسته یار ما بوده
مایه ی اعتبار ما بوده
احمد ما نظیر کم دارد
شهر چون او مدیر کم دارد
2
یاد پروین شهریار به خیر
گرچه او نیست یاد یار بخیر
یا علی ذکر صبح و شامش بود
عشق همسایه ی مدامش بود
3
ما در این شهر امید را داریم
این نهال رشید را داریم
اوستاد جوان شعر و ادب
که به تفسیر چون گشاید لب
مولوی شرح حال می گوید
شور و شوق وصال می گوید
یا نه این پیر شمس تبریز است
که کلامش چنین دلاویز است
شاعر فحل و اوستاد ادب
در جوانیش داده داد ادب
4
ما در این شهر آیت عشقیم
ابتدا و نهایت عشقیم
رایت عشق بر فراشته ایم
سنتی خوش به جا گذاشته ایم
ما مریدان حضرت عشقیم
واصلان طریقت عشقیم
تو که در عشق اهل فتوایی
آشنا با طریقت مایی
قسمت می دهم به عزت عشق:
نروی جز طریق حضرت عشق.
1
هوای بی تو برایم چقدر سنگین است
جهان بدون صدایت همیشه غمگین است
غزل غزل به مزارت ترانه نالیدم
کنار سنگ مزارت ببین غزلچین است
هوای لحظهی ما را همیشه داشتهای
هرآنچه خاطره داریم با تو، شیرین است
بدون تو همهی روزها زمستانی است
بهار هم که بیاید به چهرهاش چین است
چگونه شرم نکرد از نگاهت و بلعید-
تو را زمین،که بداندیشه و بدآئین است
***
به نامت از دو جهان آسمان فرستادند
قبول کن که تو سهمت هزار چندین است
قبول کردی و رفتی، جهان سرای تو نیست
سزای انجمنت مهر و ماه و پروین است
قبول کردی از این خاک تیره دل کندی
- که بیتو ماندن در آن شبیه نفرین است!-
سفر بخیر...، دلت خوش...، بدون ما رفتی
بخند و باز بگو: «رسم معرفت این است؟»
2
ای نرگس تو طعنه به گلهای دو عالم
در مریم تو پاکی ذاتیست چو مریم
تو جایگهت همسر ناهید بلند است
در باور ما زندهای ای غبطهی آدم