یاد استاد-دوسروده از سرکارخانم مهسا توکّلی

 دوسروده از سرکارخانم مهساتوکّلی ازشاعران انجمن ادبی فرهنگ اندیشه

(1)

بیست و چهار مرتبه کتفم قولنج کرد ، ده بار قلبم از هیجان تیر می کشید

بیست وجاربار نفس حبس کردم و ...، این آمبولانس لعنتی آژیر می کشید

تقویم من پر است از این گاه های بد....در جستجوی دست تو ومهربانیم

این روزها که یخ زده قلبم به سوز دی ، محتاج وسعت دل چون آسمانیم

بی تو تمام هفته ی من غم گرفته است ، بی تو تمام سال برایم جهنّم است

اشک است سهم از تو که با پر کشیدنت ، این آسمان و وسعت دیرینه اش کم است

در گوشمن صدای تو شوق ترانه است ، زنگ صدات باعث تفریح روح من

من با صدای ناب تو تشویق می شوم ، ای جاودانه در دلم ، ای معنی شدن

من سال ها به عشق تو می آمدم کلاس ، یک 4شنبه هم تو بیا ساعت  4

یک 4شنبه تا که تو راسیر  بو کنم ، در لحظه ها ...تو را به خدا ...ساعت 4

دختر دوباره شعر تو لبریز غصّه است ، در گوش من طنین صدای تو ...آه ...آه

بعد از تو شعر من شده شعر عزا و غم ، بعد از تو چون لباس تنم شعر هم سیاه

یک هفته 4شنبه بیا ...قول می دهم ، از شوق مثنوی سپیدی به پا کنم

یکبار هم تفاّل حافظ بزن که من ، درشور حافظانه ی قلبت صدا کنم

بیست وچهار مرتبه دنیا خراب شد ، ده بار زیر ریزش آوار مانده ام

بیست وچهار دی شده کابوس عمرمن ، در یک سکوت یخ زده انگار مانده ام

(2)

از هرچه ترسیدم سرم آمد ، آن اتفاق لعنتی افتاد

نرس غریب بی پناهی ها ...ای وای من ...وای من ....استاد

برروی دوشش برده اند آنها تا زیر خاکش ....وای ...وای من

دنیا به روی شانه های من ... حجم غمی در سینه ام افتاد

آه ای خدا ..با چشم های خویش ، دیدم که او را دفن می کردند

من از درون لبریز اندوهم  ؛ اما گلو را بسته این فریاد

باورنمی کردم که او باشد ، باور نمی کردم ...ولی او بود

او...مایه ی عشق و امید من ....او...روح او پیوسته باشد شاد

او زنده است ای مردم دنیا ، او دردرونم شعر می کارد

پنهان شده در رندی حافظ ، از میله های دست ما آزاد

++

حافظ برایت ختم خواهم کرد ، لیلی و کجنون ، خسرو وشیرین

شهنامه و خیّام می خوانم ، همواره در قلب منی استاد

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد